امروز تولدمه..

روزی که پا به این دنیای بی رحم گذاشتم.

روزی که چشمامو باز کردم و به خیال خودم به دنیایی

رسیدم که از دنیای قبلیم هزاران بار بزرگتر بود.

وقتی آدمای اطرافم رو میدیدم که منو بغل میکردن و می بوسیدن،

 با خودم میگفتن چه آدمایمهربونی.چقدر خوشحالن.چقدر دوستم دارن.

فکر میکردم آدما همیشه خوشحالن.همیشه دوستم دارن و بهم کمک میکنن.

اما هرچی که بزرگترشدم دیدم قلب اونا کوچیک تر و کوچیکتر میشه.

فهمیدم توی دنیا همیشه مهربونی و شادی نیست.

دعوا وناراحتی هم پیدا میشه.کنار هر شادی و لبخندی،

ناراحتی و اشکی هم وجود داره.

میگفتم شاید بعضی وقتا ظاهر آدما بد جلوه کنه

 اما مهم اینه که قلبشون همیشه پاکه...

اما حالا فهمیدم همه ی دنیا ناراحتی و خیانته.

فقط گاهی شادی و زیبایی هم درکنارش پیدا میشه.

فهمیدم نباید به ظاهر آدما اعتماد کرد.